کتاب صوتی پیله و پروانه
خلاصه ی کتاب
کتاب صوتی پیله و پروانه
از لای پردههای پوسیده پنجرهام نور کمرنگی میتابد که پایان روز را نشان میدهد. پاشنه پاهایم درد می کند، سرم سنگین است، انگار یک تن وزن دارد. چیزی مانند قفسی نامرئی به تنم چسبیده و مرا حبس کرده. فضای اتاق به آرامی مملو از اندوه میشود. نگاهی به تمام وسایل اتاقم میاندازم. عکس کسانی که دوستشان دارم، نقاشی بچههایم، پوسترها، دوچرخهسوار فلزی کوچکی که یکی از دوستانم بعد از مسابقات دوچرخهسواری برایم فرستاده و چهار میله بلند که به تختم وصل شدهاند. اینجا جای است که من، مثل خرچنگی که در حفره تخته سنگی فرورفته باشد، شش ماه آخر ا در آن گذرانده ام.
درباره ی ژان دومینیک بوبی
کتاب صوتی پیله و پروانه
کتاب های بیشتر از گوینده
جایی برای پیرمردها نیست
کتاب صوتی پیله و پروانه
کتاب صوتی مرگ ایوان لیچ
کتاب های بیشتر از مترجم
کتاب صوتی پیله و پروانه
نظرات کاربران
ثبت دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید