زنگ ها برای که به صدا در می آیند
خلاصه ی کتاب
زنگ ها برای که به صدا در می آیند
ارنست همینگوی نویسنده شوریده سر، ماجراجو و جهان وطن آمریکایی، کم اثر مهم خلق نکرده است. کتاب زنگها برای که به صدا در میآید شرح جنگ داخلی اسپانیاست، جنگی که خود همینگوی هم آن را تجربه کرده است. اصولاً اسپانیا بستر بسیاری از داستانهای همینگوی است. در کتاب زنگها برای که به صدا در میآید (For Whom The Bell Tolls) همینگوی تصویری زنده، تکان دهنده و واقعگرا از جنگ ارائه میدهد اما در بطن کشت و کشتار و خونریزی. او زیباترین جلوههای زندگی بشری یعنی عشقی را روایت میکند که بسی زیبا و انسانی است و به همین دلیل این اثر ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) بی تردید جزو آثار جاویدان ادبیات جهان است به گونهای که مورد توجه هنر سینما نیز قرار گرفته و فیلمی بسی زیبا از آن ساخته شده است. این رمان روایت داستان رابرت جردن سرباز آمریکایی است که در میانه جنگهای داخلی اسپانیا به بریگاد بینالمللی پیوسته است. وی به عنوان متخصص مواد منفجره وظیفه یافته است پلی را که بر سر راه دشمن قرار دارد منفجر کند. ارنست همینگوی نویسنده نامآشنای آمریکایی در سال ۱۹۵۴ “به خاطر مهارتش در هنر روایت که مخصوصا این اواخر در کتاب پیرمرد و دریا به نمایش گذاشت، و همچنین تاثیر بسزایی که در سبک معاصر اعمال کرده است” برنده جایزه نوبل ادبیات شده است. وی زندگی شخصی بسیار پرماجرایی را داشته و نسلهای بعدی همواه تاثیرپذیرفته از تصویر وی بودهاند. او همچنین برنده جایزه پولیتزر در زمینه ادبیات داستانی است که در سال ۱۹۵۳ به او اهدا شده است. منتقدین همواره سبک نوشتار او را مورد تحسین قرار داده و داستانهای او را با کیفیت و گیرا دانستهاند. او طبع نویسندگی را در آمریکا تغییر داده است. قالب اصلی داستانهای او عشق، جنگ، طبیعت و از دست دادن است. وی همچنین به مفهوم مرگ توجه ویژهای داشته است. همینگوی سرانجام در سال ۱۹۶۱ با تفنگ شکاری خود خودکشی کرد. داستانهای بسیار زیادی از مجموعه آثار همینگوی به زبان فارسی ترجمه شدهاند که مطرحترین آنها: پیرمرد و دریا، زنگها برای که به صدا در میآیند، وداع با اسلحه، برنده هیچ نمیبرد، مرگ در بعد از ظهر است. در بخشی از کتاب میخوانیم: بالاخره به دامنه غار رسیدند. پتویى در جلوى غار آویخته بود و از لاى آن نورى به خارج مىتابید. رابرت جوردان به طرف محلى رفت که بستههایش در آنجا پنهان بود. آنها را از زیر انبوه برگ درختان بیرون کشید، آن را باز کرد یک بسته سیگار بیرون آورد، مجددا آن را بست و دوباره بستهها را پنهان کرد. انسلمو در این موقع به درون غار رفته بود. جوردان نیز مىخواست به درون غار برود، ولى دچار تردید شد، برگشت و بستهها را از جایى که پنهان کرده بود بیرون کشید؛ هر کدام را به یک دست گرفت و به طرف غار به راه افتاد. درون غار گرم و پر از دود بود. کنار دیوار میزى و در روى میز یک سندان دیده مىشد. کنار میز پنج نفر نشسته بودند، پابلو، رافائل، کولى و سه نفر دیگر که جوردان آنها را نمىشناخت، انسلمو در جلوى میز و زن پابلو در جلوى بخارى دیوارى ایستاده بودند. دخترک زانو زده مشغول به هم زدن آتش بخارى بود.
درباره ی ارنست همینگوی
زنگ ها برای که به صدا در می آیند
کتاب های بیشتر از گوینده
زوربای یونانی
کتاب صوتی مگه تو مملکت شما خر نیست؟!
گتسبی بزرگ
زنگ ها برای که به صدا در می آیند
کتاب صوتی ۱۹۸۴
کتاب های بیشتر از مترجم
زنگ ها برای که به صدا در می آیند
نظرات کاربران
ثبت دیدگاه
نظری ثبت نشده