جایی برای پیرمردها نیست
خلاصه ی کتاب
جایی برای پیرمردها نیست
تقابل خوب و بد در نفس زندگی در جریان سیال و شناور زندگی آدمهایی وجود دارند که برای نفس زندگی احترام ویژهای قائلاند و سخت به آن پایبندند. در کتاب «جایی برای پیرمردها نیست»، «اد تام بل» کلانتری است که با پایبندی به قوائد زندگی داستان زندگی خود را روایت میکند و به شرح سختترین ماموریت خود میپردازد. ماموریتی که در آن دو گروه از قاچاقچیان مواد مخدر با هم درگیر شده و همه کشته میشوند و جوشکاری ساده شاهده ماجرا بوده و ... «مککارتی» در این کتاب تقابل بینظیری از خوب و بد را با دیالوگهای بسیار عالی به تصویر میکشد. دنیایی پر هیجان و پر کششِ این کتاب، «جوئل و اتان کوئن» را بر آن داشت تا فیلمی با اقتباس از همین کتاب در سال ۲۰۰۷ بسازند. برشی از کتاب «من هر روز صبح روزنامهها رو میخونم. بیشتر میخوام بدونم اطراف خودمون چه اتفاقهایی افتاده. هیچوقت هم نگفتم که کارم رو خوب انجام دادم. کار ما روز به روز سختتر میشه. همین چند وقت پیش دو تا پسر با هم رفیق شدند. یکیشون از کالیفرنیا بود یکی از فلوریدا. جایی اون وسطای راه باید آشنا شده باشند. بعد شروع کردند به سفر با همدیگه و کشتن مردم. یادم نیست چند نفر رو کشتند. فکر کن چقدر احتمال داشت این دو تا به هم برسند. تا قبل از این ماجرا چشمشون به هم نیفتاده بود. مگه چند نفر آدم اینجوری تو این مملکت هست. فکر نکنم زیاد باشند. خب ما که نمیدونیم. یه روز دیگه یه زنی رو گرفتند که بچهش رو انداخته بود تو سطل آشغال. چهجور آدمی ممکنه همچین کاری به ذهنش برسه؟ زن من دیگه روزنامه نمیخونه. شاید حق با اون باشه. معمولا حق با اونه.» مککارتی، نویسندهای متنفر از ادبیات کارمک مککارتی ۲۰ جولای ۱۹۳۳در آمریکا زاده شد. مککارتی دوران نوجوانی خود را در دبیرستان کاتولیک سپری کرد و به عنوان یکی از اعضای کلیسای کاتولیک رومی پرورش یافت. در سال۱۹۵۱ وارد دانشگاه تنسی شد و در رشته علوم انسانی به تحصیل پرداخت وی به مدت ۴ سال به خدمت در نیروی هوایی پرداخت. در سال ۱۹۵۷ به دانشگاه بازگشت. وی در طول دوران حرفهای خود آثار چون «جاده»، «نگهبان ارکید»، «نصف النهار خون»، «همهی اسبهای زیبا» و... را به رشته تحریر درآورد. با وجود تعریف و تمجیدهای زیاد مککارتی از سوی منتقدان کارهای او با استقبال مواجه نشد و مککارتی وقتی از شدت فقر و بیپولی مجبور شد خودش موهایش را اصلاح کند و در یک دریاچه حمام کند، باز هم هیچ علاقهای به داشتن یک شغل ثابت نشان نمیداد و پیشنهادهای کاریای را که به او میشد، نمیپذیرفت. همسرش دولیزله یک بار در مصاحبهای گفته بود: «مثلاً یک نفر به او زنگ میزد و میگفت در ازای دریافت دو هزار دلار بیاید در فلان دانشگاه دربارهی کتابهایش سخنرانی کند؛ ولی او در جواب میگفت هر حرفی داشته روی صفحات کتابهایش زده و ما یک هفته دیگر را هم لوبیا میخوردیم.» نفرت او از دنیای ادبیات از شیوه نگارش و ویرایش کتابهایش هم پیدا است. در نثر نامتراکم و پراکندهی او برای دیالوگها به هیچ وجه از علائم نقل قول استفاده نشده است. مککارتی که از به کار بردن علامت آپوستروف هم پرهیز میکند معتقداست: «هیچ دلیلی ندارد صفحه را با علامتهای کوچک و عجیب و غریب سجاوندی مسدود کنیم.»
درباره ی کارمک مک کارتی
جایی برای پیرمردها نیست
کتاب های بیشتر از گوینده
جایی برای پیرمردها نیست
کتاب صوتی پیله و پروانه
کتاب صوتی مرگ ایوان لیچ
کتاب های بیشتر از مترجم
جایی برای پیرمردها نیست
نظرات کاربران
ثبت دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید