زن زیادی
خلاصه ی کتاب
زن زیادی
آل احمد و مذهب آل احمد در سال ۱۳۰۲ در محلهای در تهران و در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. پدرش روحانی بود و تلاش بسیاری کرد تا جلال را جانشین خود کند ولی موفق به این کار نشد. جلال بر خلاف خواست پدر برای ادامهی تحصیل در کلاسهای شبانهی دارلفنون ثبت نام میکند. روزها کار میکرد و شبها درس میخواند: «...دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعتسازی، بعد سیمکشی برق، بعد چرمفروشی و از این قبیل… و شبها درس. با درآمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگداری سیمکشیهای متفرقه. بردست «جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همین جوریها دبیرستان تمام شد و توشیح دیپلمه آمد زیر برگه وجودم ...» وی در سن بیست سالگی به خواست پدر برای درس طلبگی به نجف میرود و در بازگشت از نجف در مورد بسیاری از احکام شیعیان دچار دودلی و شک میشود: «...شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانوادهی روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شده، دیگر مهر نماز زیر پیشانی نمیگذاشت. در نظر خودِ من که چنین میکردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بتپرستی بود که اسلام هر نوعاش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لامذهبی بود؛ و تصدیق میکنید که وقتی لامذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق میدهد که تا به آخر براندش...» آل احمد و سیاست در حدود سال ۱۳۲۲ به علت روشنفکری و وارد شدن به حزب توده از جانب پدر مورد بیمهری قرار گرفت و از خانه رانده شد. وی در سال ۱۳۲۶ از حزب توده خارج شد و در همین زمان، دومین کتاب خود «از رنجی که میبریم» را که داستان شکست مبارزاتش در این حزب بود را به رشتهی تحریر درآورد. در سال ۱۳۲۹ و با اوجگیری ملی شدن نفت و ظهور جبههی ملی، آل احمد دوباره وارد سیاست شد و عضو کمینه و گردانندهی تبلیغات «نیروی سوم» شد و در اردیبهشت ۱۳۳۲ از این حزب جدا شد. آل احمد و ادبیات جلال تاثیر کم نظیری بر ادبیات ایران بر جای گذاشته است. این تاثیرات عبارتند از: · معرفی نویسندگانی چون آلبرکامو، و ترجمههایی از آندره ژید، یونگر، اوژن یونسکو و داستایوسکی نقش بسیار مؤثری در پیش برد ادبیات معاصر و معرفی آنها ایفا کرد. · کمک به گسترش شعر نیمای · حمایت از شاعران جوانان بهویژه احمد شاملو و نصرت رحمانی · تأثیر پذیرفتن و تقلید دیگران از آثارش (به خصوص نویسندگان، روشنفکران و دانشجویان) باعث گسترش هر چه بیشتر نوع نگارش ادبی آلاحمد شد، به گونهای که او به الگویی در میان طیف ادبی و مردمی تبدیل شد. · وی ادامه دهندهی راه محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت در سادهنویسی و استفاده از زبان و لحن عموم مردم در محاورات بود. در واقع این نوع نوشتن و استفاده از زبان محاورهای به وسیله وی به اوج رسید و گسترش یافت. آل احمد و زن یکی از مقولههای اجتماعی که در داستان جلال زیاد به چشم میخورد بیچارگیها، محرومیتها و نداشتن آزادی زن در خانواده و اجتماع است. «وضع زن در خانواده و اجتماع، بهترین نمودار گسیختگی اجتماع و تنش و کشاکش درونی فرهنگی است که از همان دوران مشروطیت تناقضهای دردناک و بحرانی آن آشکار شده بود. در این جامعه، تمام نابسامانیها در وجود زن تبلور یافت.» چند نمونه از کتابهایی که جلال در آن وضعیت زنان جامعه عصر خود را به تصویر میکشد: کتاب «بچهی مردم»: زنی را به تصویر میکشد که برای ادامهی زندگی مجبور به ازدواج مجدد میشود و بعد از ازدواج مجبور میشود برای بهدست آوردن نیازهای اولیهی خود احساس مادری را زیر پا گذاشته و فرزند خود را سر راه بگذارد، زیرا در اجتماعی زندگی میکند که برای گذران زندگی، مانند یک کودک نیاز به حمایت جنس مخالف دارد. در کتاب «لاک صورتی»، «زن زیادی» و ... نیز به عدم توقع زن از مرد، حرف شنوی، و خشم خانگی علیه زنان میپردازد. آثار جلال جلال ال احمد در طول دوران حرفهای خود آثار زیادی را زمینهی ترجمه و داستان از خود برجای گذاشت: از جمله آثار او میتوان به «مدیر مدرسه»، «پنج داستان»، «دید و بازدید»، «سرگذشت کندوها»، «چهل طوطی»، «سه تار»، «نفرین زمین» و در زمینهی ترجمه میتوان به «بیگانه»، «قمارباز»، «مائدههای زمینی» و ... اشاره کرد. زن زیادی و دردهای اجتماعی «زن زیادی» کتابی است متشکل از ۹ داستان کوتاه در مورد زنان و دردهای اجتماعی آنها. در این کتاب ۹ داستان کوتاهی که جلال در مورد زنان نوشته شده در یک کتاب جمعآوری شده است. جلال در این کتاب صدای زنان در اجتماع نابرابر و مردسالار ایران را به تصویر میکشد. نابرابریی که حتی زن را از حقوق اولیهی خود محروم کرده و آن را در سلطهی فرهنگی و سنتی جامعه قرار میدهد. «...من دیگر چهطور میتوانستم توی خانه پدرم بمانم؟ اصلاً دیگر توی آن خانه که بودم، انگار دیوارهایش را روی قلبم گذاشتهاند. همین پریروز این اتفاق افتاد؛ ولی من مگر توانستم این دوشنبه یک دقیقه در خانه پدری سر کنم؟ خیال میکنید اصلا خواب به چشمهایم آمد؟ ابداً. تا صبح هی توی رختخوابم غلت زدم و هی فکر کردم. انگار نه انگار که رختخواب همیشگیام بود. نه! درست مثل قبر بود. جان به سر برده بودم. تا صبح هی تویش جان کندم و هی فکر کردم. هزار خیال بد از کلهام گذشت...»
درباره ی جلال آل احمد
زن زیادی
کتاب های بیشتر از گوینده
زن زیادی
گور به گور
کتاب های بیشتر از مترجم
نون و القلم
کتاب صوتی چشم هایش
رهبری
کتاب صوتی آنچه ما دریافت می کنیم
کتاب صوتی رازهای نوع دوستی
نظرات کاربران
ثبت دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید