زوربای یونانی
خلاصه ی کتاب
زوربای یونانی
شاهکاری از ادبیات مدرن یونان کتاب «زوربای یونانی» نوشتهی «نیکوس کازانتْزاکیس» برای نخستین بار در سال ۱۹۴۶ به چاپ رسید. نیکوس کازانتْزاکیس ( ۱۹۵۷-۱۸۸۳) که از او به عنوان غول ادبیات مدرن یونانی یاد میکنند در ۹ سال مختلف نامزد دریافت جایزهی نوبل ادبیات شده بود. او در سال ۱۹۵۷ با اختلاف یک رای کمتر این جایزه را به آلبر کامو واگذار کرد. کامو بعدها گفته بود کازانتْزاکیس سزاوار افتخاری صد برابر بیشتر نسبت به او بوده است. کازانتْزاکیس در همین سال دیده از جهان فرو بست و علیرغم مخالفت اُسقف یونان که وی را مرتد خوانده بود، در زادگاهش شهر هراکیلتونِ جزیرهی کِرِت به خاک سپرده شد. نوشتهی روی سنگ قبر او چنین است : «به هیچ چیز امیدی ندارم. از هیچ چیز نمیترسم. من آزادم» دنیایی که کتاب میآفریند کتاب زوربای یونانی -که به عقیدهی بعضی اساساً یک رمان اتوبیوگرافی است و حاوی ماجراهاییست که بر خودِ کازانتزاکیس رفته- برخورد نزدیک و ملموسیست با زندگی همراه با دو نگاه توامانِ متضاد. نگاهی که گاه از منظر فلسفی به زندگی نگاه میکند و گاه بیواسطه و درآمیخته با روحِ آن. راوی ۳۵ سالهی داستان که در ابتدای کتاب به نوعی درگیر هویت خویش و سنجش حد و مرزهای فکریش است و در سراسر عمرش پیوسته از خلال کتابها وتاملات فلسفی و اخلاقی، به جهانِ پیراموناش نگریسته، با پیرمردی ۶۰ ساله آشنا میشود به نام زوربا که هرگز تحصیل نکرده. زوربای یونانی، در واقع فردیست عامی که رفتارش پراست از کنشهایی که جنبه غریزی و حسی دارند و مبتنیاند بر شیوهای عملی که در اثر سفر و دنیادیدگی و با تجربهی مستقیمِ زندگی بهدست آمده. و البته هنوز هم آنطور که خودش اذعان میکند پر است از شور زندگی: «... زوربا گفت: "زندگی سراسر دردسر است، ولی مرگ چنین نیست. اصلا میدانی زندگی کردن یعنی چه؟ یعنی اینکه کمرت را محکم ببندی و به دنبال دردسر بدوی." باز هم ساکت ماندم. میدانستم که حق با زوربا است. واقعاً هم حق با او بود. اما جرئت نمیکردم این مطلب را بر زبان بیاورم. زندگی من در مسیری اشتباهی جریان یافته بود؛ به جای برخورد با مردم، مدام با خود حرف میزدم. گویی خودمشغول شده بودم. چنان به پستی گراییده بودم که اگر مُخیّرم میکردند که بین عشق ورزیدن با زنی و خواندن کتابی در باب عشق یکی را انتخاب کنم، مسلماً دومی را برمیگزیدم...» رمان شرحی خواندنیست برهمسفر شدن این دو نگاه و گفتوگوهای میانشان، در خلال تجربهی زندگی در روستایی در جزیرهی کِرِت. مفاهیمی مانند زن، مذهب، قانون، وطنپرستی، خوشبختی، مرگ، کار، موسیقی و رقص که در خلالِ زندگی روزمرهی این دو شخصیت پیدا میشوند و ماجراها و تعارضات جذابی را پیش میبرند. از نمایی دیگر همهی این تعارضات در بستر جامعهای شکل میگیرد که البته به گفتهی بعضی، یونان پیشامدرنِ درگیر با سنت، را روایت میکند. و از این منظر شاید مواجه شدن با جهانِ این کتاب برای جامعهی ایرانی جالب توجه بوده و بیشتر مورد استقبال قرار بگیرد. کتاب را بشنوید این اثر صوتی را میتوانید با فضاسازی و میکس زیبای موسیقی یونانی و اجرای جذاب آرمان سلطانزاده به همراه شخصیتسازیهای دلنشین او بشنوید. ماجرا از کافهای بندری در پیرایِئوس آغاز میشود. یک صبح پاییزی، حوالی سال ۱۹۱۶: «نخستین بار در پیرایِئوس با او مواجه شدم. من به این بندر رفته بودم تا، با کشتی، خود را به کِرِت برسانم. تازه سپیده دمیده بود و باران میبارید. باد شدیدی میوزید و قطراتِ آب را تا کنار کافهی کوچکی که درهای شیشهای آن بسته بود، پرتاب میکرد. بوی سَلویِ دمکرده فضای کافه را پر کرده بود؛ تنفس مشتریان کافه، شیشههای در ورودی را تار میکرد زیرا هوای خارج سرد بود. پنج یا شش تن دریانورد که شب را در آن محل گذرانیده بودند، اینک در نیمتنههای چسبان و تکمهدارِ تیماجی خود فرورفته، ضمن آشامیدن قهوه یا سلوی، از ورایِ شیشههای بخارگرفتهی در ورودی کافه، چشم به دریا دوخته بودند...»
درباره ی نیکوس کازانتزاکیس
زوربای یونانی
کتاب های بیشتر از گوینده
زوربای یونانی
کتاب صوتی مگه تو مملکت شما خر نیست؟!
گتسبی بزرگ
زنگ ها برای که به صدا در می آیند
کتاب صوتی ۱۹۸۴
کتاب های بیشتر از مترجم
نون و القلم
کتاب صوتی چشم هایش
رهبری
کتاب صوتی آنچه ما دریافت می کنیم
کتاب صوتی رازهای نوع دوستی
نظرات کاربران
ثبت دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید