کتاب صوتی ۱۹۸۴
خلاصه ی کتاب
کتاب صوتی ۱۹۸۴
مدینهی فاضله یا مدینهی فاصله ۱۹۸۴ از شاهکارهای ادبی دنیا، شرح حال جوامعی است که، زیر سلطهی حکومتهای توتالیتر و سرکوبگر قرار گرفتهاند. در واقع نه فقط شرح حال بلکه به نوعی پیشبینی و آیندهنگریِ جرج ارول از آیندهی سیاسی جهان، ما را بیشتر مجاب میکند که، به این موضوع بیندیشیم: چگونه رویای آزادی، برادری و برابری میتواند خود، علیه مفهوم خود عمل کند؟! به این پی میبریم که رویای آرمان شهری که در سر داریم، چگونه میتواند، باعث بزرگترین جنگها، یا به وجود آمدن فضای ترور و خفقان شود، که هماکنون مردم جهان با آن روبهرو هستند. رمان ۱۹۸۴ که تحت تاثیر جنگ جهانی نوشته شده مرزهای زمانی و مکانی خود را شکسته و حال در شرایط کنونی به عنوان یک نقشهی جغرافیایی، مختصاتِ سیاست روزِ جهان ما را نشان میدهد. شاید انتخاب نام وینستون اسمیت و حضور این فرد به عنوان کارمند جز در وزارت حقیقت، با طنزی همراه باشد؛ اگر ما را به یاد وینستون چرچیل بیاندازد که خود نخستوزیر انگلیس و از شخصیتهای تاثیرگذار جنگ جهانی دوم بوده است. اما وینسون اینجا در این رمان دیگر همان سیاسیِ زیرک نیست که ما میشناسیم. وینستونِ ۱۹۸۴ نماینده شهروندانِ سرکوب شدهای است، که میخواهد حتی در خفا هم که شده حقیقت درونی خود را پیدا کند. حتی اگر شده با نوشتن اندیشههای خود برخلاف قانون جامعهای که در آن زیست میکند. وینستون نماینده قشری از مردم جوامع توتالیتر است که میخواهد از خود بیگانگیاش را کنار بگذارد. و در فرایند این آگاهی درونی، با اینکه خود جزئی از این سیستم است، با خود نیز دچار تعارضاتی میشود که به کمک دفترچهای مخفی و نوشتن اندیشههایش، سعی در شناخت بیشتر خود و مختصات زیستن در جامعهی تحت سلطهاش را دارد. شاید فکر کنید که جرج ارول بهراحتی و بی هیچ مشقتی این رمان را نوشته است. اما با مشاهدهی دستخط اولیهی کتاب، آشفتگی و رنج و عرقریزیِ روح نویسنده در خلق چنین شاهکاری ادبی را میتوان دید. ۱۹۸۴ در سال ۱۹۴۶ به رشتهی تحریر در آمد؛ و تاکنون به بیش از ۶۵ زبان مختلف برگردان شده است و میلیونها نسخه از آن به فروش رسیده. ایدهی این رمان از زمان جنگهای داخلی اسپانیا به سر جرج اورل افتاد. نویسنده که خود مبارزی داوطلب بوده که در اسپانیا علیه فاشیسم میجنگیده، با بهرهگیری دقیق از وقایع پیش آمده در دنیا مثل جنگ جهانی و حتی نشست سران سه قدرت دنیا در اجلاس تهران یعنی انگلیس، روسیه و آمریکا، توانسته با نمادسازی و اینبار البته مستقیماً و بهصراحت، سیاستهای سلطهجوی دنیا را مورد واکاوی و نقد قرار دهد. زنگ ساعت سیزده برای که به صدا در میآید شروع داستان۱۹۸۴ با نواختن ساعتهاست و سرمایی سخت. مسلماً در ادامه، این سرما، همان سرمای طبیعی زمستان نیست. سرما، خفقان سیاسی جامعهایست که وینستون اسمیت به عنوان یک سانسورچی کوچک در دستگاه حکومتی، خود با آن مواجه میشود: «روزی آفتابی و سرد در ماه آوریل بود و ساعتها زنگ سیزده را مینواختند. وینستون اسمیت، که در تلاش گریز از دست سرمای بی پیر، چانه در گریبان فرو برده بود، به سرعت از لای درهای شیشهای (عمارت بزرگ پیروزی) به درون رفت. با اینحال سرعتش آن اندازه نبود که مانع ورود انبوه خاکِ شنی به داخل شود.» ساعت سیزده زنگ هشدار برای تمام وینستونهاست. تمام افرادی که میخواهند از خود بیگانگیِ تزریق شده توسط حکومت سلطهگر را از خود دور کنند. و جالب اینکه در جوامعی که دوگانهباوری را تلقین میکنند، سرکوب و خفقان بیشتری دیده میشود. اصطلاح دوگانهباوری نیز همانند اصطلاحات دیگرِ جهانیسازی، گفتارنو و غیره ... توسط جرج ارول برای اولین بار در این رمان صریحاً مطرح شده، که امروز در کارکردهای متفاوت سلطه نیز شاهد آن هستیم. یک دقیقه سکوت برای دو دقیقه نفرت آنچه امروزه در جهان ما بیشتر از احساسات دیگر خودنمایی میکند: نفرت است. نفرت فرد از فرد، نفرت نژاد از نژاد، نفرت اکثریت از اقلیت، نفرت سیاست از سیاست، نفرت آیین از آیین و ... ایجاد نفرت در جهتی هدفمند و به شکلی جمعی، با بروز رسانههای جمعی و خبرسازی(واقعی یا غیرواقعی) این امکان را برای حکومتهای سلطه ایجاد میکند تا از این نفرت گروهی برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کرده، اذهان عمومی را در توجیه عملِ سلطهگرایانهی خود مهیا سازند. در بخشی از رمان ۱۹۸۴ مراسم نفرت در دومین دقیقه، تا سرحد جنون بالا گرفت. مردم از جایگاه خود بالا و پایین میپریدند و در تلاش برای خفه کردن صدای دیوانه کننده و بعبعواری که از پرده میآمد، با تمام وجود فریاد میکشیدند. زنگ موحنایی، رنگِ صورتیِ روشن گرفته بود و دهانش مانند ماهی به خشکی افتادهای باز و بسته میشد. حتی چهرهی اُبراین برافروخته شده بود. روی صندلی خود شق و رق نشسته بود و سینهی قدرتمندش بالا و پایین میرفت، گویی در برابر یورش خیزاب، سینه سپر کرده بود. دختر مشکینموی پشت سر وینستون، «خوک! خوک! خوک» گفتن را به فریاد آمده بود و ناگهان یک جلد فرهنگ لغت ضخیم زبان جدید را برداشت و به سوی تلهاسکرین پرتاب کرد روی بینی گلداشتاین خورد و برگشت. صدا همچنان بیامان به گوش میرسید. در لحظهای ناب، وینستون متوجه شده که همراه دیگران فریاد میکشد و پاشنهاش را محکم به پایهی صندلی میکوبد. (مراسم دو دقیقهای نفرت) را، اجبارِ شرکت در آن وحشتانگیز نمیکرد. مایهی وحشت این بود که پرهیز از پیوستن به دیگران محال بود. سی ثانیه نگذشته، دیگر لازم نبود کسی به چیزی تظاهر کند. نوعی سرمستی عجیبِ منبعثِ از ترس و انتقام جویی، میل به کشتار و شکنجه و خرد کردنِ چهره با چکش، عین جریان برق در وجود آدمها جاری میشد و هر کدام را بهرغم ارادهی خویش، به دیوانهای دلقک چهره و عربدهجوی تبدیل میکرد. و با این همه خشمی که آدم احساس میکرد، هیجانی انتزاعی و جهت نیافته بود که مانند شعلهی چراغ از یک هدف به هدف دیگر قابل انتقال بود. برادر بزرگ، بزرگِ دیگری در کشورهای دیکتاتوری، محوریت اصلی سیستم، همیشه به یک فرد ختم میشود. فردی که در بالاترین جایگاه قدرت سیاسی قرار دارد. بهخصوص در کشورهایی که بعد از انقلاب کمونیستی، روند قدرت و سهم خواهی، تبدیل به دیکتاتوری شده، این امر بیشتر به چشم میخورد. عنوان ناظر کبیر یا برادر بزرگ، که جدا از قدرت و توانایی سیاسی، میتواند ناظرِ تمام افراد جامعه باشد، حتی در خصوصیترین حالتشان، بیانگر نفوذ سلطه در تمام ابعاد جامعه است. جرج ارول با انتخاب این عنوان، خواسته به رازگشایی و سیاسیسازی حق دیکتاتور، اشاره کند. اینکه چطور یک جامعه براساس نظر یک فرد اداره میشود. اینکه پیامدهای این تکصدایی، منجر به ظلم و نادیده گرفتن افراد جامعه میشود. جرج ارول در ۱۹۸۴ به این موضوع میپردازد که افراد یک جامعهی دیکتاتوری، تبدیل میشوند به بردههایی، که جز گوش دادن به ناظر کبیر چارهای ندارند؛ و در صورت هرگونه مخالفتی یا اعتراضی، به شدت سرکوب شده یا بهکل حذف میشوند. در بخشی از کتاب آمده: «...چهرهی خصمآلود جای خود را به چهرهی ناظر کبیر داد، چهرهی با مو و سیبیل مشکی، سرشار از قدرت و آرامشی مرموز و چنان عظیم که سراسر پرده را پوشاند. جملگی آهی عمیق از روی آرامش کشیدند. هیچکس فرمایشات ناظر کبیر را نمیشنید. صرفاً چند کلمهای تشویقآمیز بود، از نوع کلماتی که در بحبوحهی جنگ ادا میشود و فینفسه تمیز داده نمیشود، اما گفتن این کلمات اعتماد به نفس را احیا میکند. آنگاه دوباره چهرهی ناظر کبیر محو شد و به جای آن سه شعار حزب با حروف بزرگ ظاهر شد: جنگ صلح است آزادی بردگی است نادانی توانایی است» از اریک تا جرج «اریک آرتور بلر » با نام مستعار «جرج ارول » در ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳ در شهر موتیهاری، بهار (استان هند) در راج بریتانیا به دنیا آمد. جرج ارول که خود فاصلهی طبقاتی را در هند بریتانیا به چشم دیده بود، بعدها توانست بازتاب دهندهی فقر در رمانهایش باشد. ارول در دهه ۱۹۳۰ به اسپانیا رفت تا علیه فاشیست ژنرال فرانکو مبارزه کند. او در این جنگ مجروح شد و هیچگاه به طور کامل بهبود نیافت و همین جراحت در نهایت به مرگ وی انجامید. جرج ارول که خود عضوی از جامعه فابینها بوده که جزو تشکلهای سوسیالیستیِ انگلستان در زمان خود به حساب میآمده؛ با تجربههای فراوان از تغییر آرمانهای بعضی از احزاب به قدرت رسیده در کشورهای کمونیستی به دیکتاتوری شدن به منظور جهانی سازی، توانسته به خوبی این موضوع را مطرح کند. وی که به عنوان نویسنده، شاعر، روزنامهنگار و منتقد انکلیسی در دنیا شناخته میشود، کتابهای تاثیرگذاری را از خود به یادگار گذاشته است که از آن جمله میتوان، به قلعه حیوانات، ۱۹۸۴، آس و پاسها در پاریس و لندن، دختر کشیش، هوای تازه و ... نام برد. جرج ارول ۷ ماه پس از چاپ واپسین کتابش ۱۹۸۴ در ۲۰ ژانویه ۱۹۵۰ درگذشت. به وصیت خودش، پیکرش را سوزاندند و خاکسترش را در گورستانی گمنام در دهکدهای به نام ساتنکرریتنی نزدیک آکسفورد به خاک سپردند. بر روی سنگ قبرش هیچ اشاره و نشانی از او (جرج ارول) نویسندهای که شهرت جهانی پیدا کرد نیست! ۱۹۸۴ را آویزه گوش خود کنیم کتاب صوتی ۱۹۸۴ با مدت زمان ۱۳ ساعت و ۱۷ دقیقه، به ترجمهی صالح حسینی و همکاری نشر نیلوفر، در شرکت فرهنگی آوانامه تولید شده است. صدای خاطره ساز آرمان سلطانزاده، همراه با بازیهای متنوع او، ۱۹۸۴ را برای دوستداران کتاب صوتی، به اجرایی کمنظیر تبدیل کرده است. بیشک ۱۹۸۴ حرفهای زیادی برای گفتن دارد. صدای کتاب را باید شنید.
درباره ی جورج اورول
کتاب صوتی ۱۹۸۴
کتاب های بیشتر از گوینده
کتاب صوتی مزرعه حیوانات
کتاب صوتی در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند
کتاب صوتی چشم هایش
ناطور دشت
فرشته سکوت کرد
کتاب های بیشتر از مترجم
کتاب صوتی ۱۹۸۴
نظرات کاربران
ثبت دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید